به گزارش پارسینه؛ در این شهر شلوغ و پرترافیک، جایی هست که هر روز دهها روایت از سیاست و زندگی، بیمقدمه و بیدعوت، در آن آغاز میشود. جایی میان بوقها، آینههای عقب، رادیوهای خشدار و مسافرانی که از گوشههای مختلف شهر سوار میشوند اما انگار از یک دغدغه مشترک میآیند. نام این مکان تاکسی است، فضایی عجیب و پارادوکسیکال: نه کاملا عمومی، نه کاملا خصوصی؛ جایی میان خانه و خیابان، صمیمی اما موقتی و شاید یکی از واقعیترین میدانهای سیاستورزی روزمره.
روزنامه هفت صبح در شماره امروز خود به سراغ بحثهای داغی که درباره مذاکرات ایران و آمریکا به ویژه در تاکسیها به مثابه یک تریبون سیاسی شکل میگیرد رفته. با ادامه این مطلب همراه ما باشید.
تاکسیها، چه اینترنتی، چه خطی، چه گردشی، سالهاست که صرفا جابهجا کننده آدمها نیستند، بلکه حامل افکار، قضاوتها، نقدها، ناامیدیها و امیدهای بینقاباند. رانندهای که از صبح اخبار رادیو را شنیده و حالا دنبال کسی میگردد تا حرفها را برسرش آوار کند. مسافری که دلش پر است و دنبال گوش شنوا میگردد. یا گاهی، گفتوگویی بیصدا که فقط با یک نگاه در آینه و یک جمله نصفهکاره آغاز میشود: «اوضاع که خیلی خرابه، نه؟»
این فضای محدود، اغلب صندلی عقب، جاییست که بسیاری از مردم برای اولینبار بدون سانسور یا واهمه، سیاست را لمس میکنند، نه در قالب تحلیلهای پیچیده یا گفتمانهای آکادمیک، با زبان ساده و صریح زندگی. نقد رئیسجمهور، مقایسه قیمتها، خاطرهای از گذشته، یا حتی یک شوخی تلخ درباره بنزین. در تاکسی، سیاست از پشت تریبون پایین میآید و کنار مسافر مینشیند.
رانندهها خود بدل به ناظران اجتماعی شدهاند. آنها اخبار را از رسانههای رسمی دریافت نمیکنند، از تکهتکه حرفهای روزانه مردم میشنوند و بازتاب میدهند. بعضیهایشان تحلیلگرند، بعضی شایعهپراکن، بعضی خشمگین، بعضی ناامید و برخی دیگر فقط راوی. تاکسی برای آنها دفتر کار نیست، سکویی است برای نظر دادن، نقد کردن، شنیدن و حتی مشاوره دادن. شاید جایی که نقش رسانه و تریبون، بیهیچ دکوری، در چند دقیقه کوتاه ایفا میشود.
اما این میدان بیقانون هم نیست. در تاکسی، مثل هر فضای سیاسی دیگری، نوعی پادشاهی موقتی برقرار است: صندلی عقب، با همه بیوزنیاش، گاهی تصمیم میگیرد که بحث ادامه پیدا کند یا تمام. مسافرها، بسته به موقعیت اجتماعی، ظاهر، لهجه یا حتی حالت چهرهشان، گاه به میدان سیاست کشیده یا از آن کنار گذاشته میشوند. گاهی راننده فضا را میسازد، گاهی مسافر. گاهی سکوت، حاکم مطلق است و گاهی، همهچیز در یک جمله کوتاه خلاصه میشود: «بگذریم آقا، بگذریم...»
این فضا، یک میدان مهم سیاستورزی است چون بیواسطه، بیرسمیت و بدون گارد اتفاق میافتد. تاکسی جایی است که مردم از نقشهای رسمی خود بیرون میآیند. معلم، مهندس، کارگر، بازنشسته یا دانشجو، همه در مقام شهروند و ناظر وارد میشوند و سیاست را به زبان خود بازخوانی میکنند. در این لحظههاست که سیاستمدار واقعی دیگر آن کسی نیست که نطق میکند، بلکه کسی است که در صندلی عقب، دست روی درد مردم میگذارد یا حداقل فکر میکند گذاشته.
اما چرا تاکسی چنین جایگاه سیاسیای دارد؟ شاید چون تاکسی زمان دارد ولی انتظار ندارد. در ترافیک، در راه، آدم وقت دارد که فکر کند، بپرسد، بشنود. برخلاف فضای مجازی که پر از فریاد و برچسب است، در تاکسی گاه مکالمهای شکل میگیرد که-هرچند کوتاه- میتواند عمقی شگفتانگیز داشته باشد. حتی اگر از سیاست آغاز نشود، اغلب به آن ختم میشود. چون زندگی ما، بیاجازه، سیاسی شده است.
در روزگاری که فضاهای رسمی سیاسی هر روز باریکتر میشوند، تاکسیها بدل شدهاند به پناهگاههای موقت برای بروز احساسات سیاسی. جایی که مردم بدون نیاز به تریبون، حرفشان را میزنند. با واژههایی ساده اما پرمعنا. با شوخیهایی که گاه از فرط تلخی، به فریاد شبیهاند.
در نهایت، سیاست واقعی همینجاست؛ در جایی که مسافر میپرسد: «راستی دلار چند شد؟» و راننده جواب میدهد: «مارو باش، هنوز فکر میکنیم قراره چیزی ارزون بشه.» یا در آن لحظهای که راننده آهی میکشد و هیچکس پاسخی ندارد اما همه میفهمند منظور چیست. سیاست در تاکسی جریان دارد. بینام، بیتیتر، بیخبر فوری. مثل رودخانهای در زیرزمین شهر.
0 دیدگاه