سیزده نوروز؛ روز حمله به طبیعت!
عیب از ماست. از ماست که بر ماست.گیریم که مسئولین هم در جای خود اقدام لازم در فراهم آوردن ارتقای فرهنگ احترام به طبیعت و محیط زیست کرده و میکنند و انشاالله هم خواهند کرد، اما وقتی شعور و آگاهی طبقه عظیمی از گردشگران به اندازه کافی در خصوص احترام به محیط زیست و طبیعت رشد نکرده، آنموقع شهامت داریم که این عیب و نقص عظیم را نه از متولیان و دولتمردان، بلکه از طبقه عادی و عموم مردم، از خودمان بدانیم؟
کد خبر: ۴۰۵۴
تاریخ انتشار: ۱۴ فروردين ۱۳۹۵ - ۰۳:۰۲        02 April 2016
علی علیزاده-تحریریه اطلس خبر| بازهم سیزدهی دیگر با نام روز طبیعت با شعار بدون عمل ( آشتی با طبیعت) در ایام نوروز گذشت.گرچه نباید از احترام برخی گردشگران به طبیعت و رعایت نزاکت و رفتار منطقی آنها در بوستانها، حاشیه رودخانه ها، جنگلها و مراتع در این روز عبور کرد، اما ابعاد کم لطفی گردشگران داخلی با این نعمات تجدید ناپذیر و خدادادی به قدری وسیع است که موضوع اصلی زیست محیطی بعد از سیزده بدر، بی شک پرداختن به زوایای آشکار و پنهان خسارت به طبیعت در این روز است.


اگر گذرتان به بوستانهای شهر در همین اولین روز کاری سال نو بی افتد، متأسفانه بدون کمترین سختی می توانید آثار این پدیده شوم و زشت را بر پیکره طبیعت مشاهده کنید.

در ایام نوروز به خصوص در روز سیزدهم فروردین حضور مردم در محیط زیست افزایش می یابد و با حضور گسترده در عرصه های طبیعی به واسطه نبود فرهنگ لازم در خصوص حفاظت از محیط زیست، شاهد تخریب طبیعت و عرصه های منابع طبیعی توسط مردم هستیم که خسارت های جبران ناپذیری را بر طبیعت وارد کرده و جبران این خسارت ها نیز بسیار زمان بر خواهد بود.

حواسمان نیست. با بیخیالی عبور میکنیم. دمی شاد بودن در این روزهای نو و طلایی، به از احترام به طبیعت! شاید گوشهایمان از حرفها و حدیثهای پیرامون حفاظت از منابع طبیعی پر باشد.حق هم داریم.شعار بدون آموزش و فرهنگ سازی، ریختن پول در سطل زباله است.

خودتان قضاوت کنید.مثلاً چندین و چند سال است پس از ناکامی های تیم ملی فوتبال کشورمان در رده جوانان و حتی بزرگسالان در بازیهای مهم بین المللی، فقط چند حرف تکراری می شنویم.عدم امکانات، عدم حمایت، عدم برنامه ریزی صحیح و ریشه ای، عدم وجود مدرسه های آکادمیک فوتبال، عدم وجود زیرساختهای مناسب و....... گاهی برخی از توجیهات، آنهم بلافاصله بعد از نمایش ناکامی ها، بسی تهوع آور است.

امروز(شنبه) هم شک نکنید برخی رسانه ها در تیترهای خود بعد از تعریف از لطافت هوای سیزده نوروز۹۵ به شکوه از تخریب و تهدید منابع طبیعی توسط گردشگران(داخلی) در روز طبیعت خواهند پرداخت و باز هم مسئولین اگر مانند قبل در مقام پاسخ و توجیه برآیند، از همان جملات منسوخ شده و نخ نمای تراژدی فوتبال با طعم و رنگی متفاوت بهره خواهند جست.

حال این زیر ساختها و آموزشها از کِی و از چه زمانی در جای مناسب خود(مثلاً) آموزش و پرورش و یا حتی سازمان بهزیستی به عنوان متولی و ناظر کمی و کیفی مهد کودکها و....رخنه جدی پیدا خواهد کرد، خدا میداند!


عیب از ماست. از ماست که بر ماست.گیریم که مسئولین هم در جای خود اقدام لازم در فراهم آوردن ارتقای فرهنگ احترام به طبیعت و محیط زیست کرده و میکنند و انشاالله هم خواهند کرد، اما وقتی شعور و آگاهی طبقه عظیمی از گردشگران به اندازه کافی در خصوص احترام به محیط زیست و طبیعت رشد نکرده، آنموقع شهامت داریم که این عیب و نقص عظیم را نه از متولیان و دولتمردان، بلکه از طبقه عادی و عموم مردم، از خودمان بدانیم؟

شعار شهر ما خانه ما! را یادتان می آید؟ عطر و بویی نوستالژیکی دارد.هنوز هم وقتی کسی را میبینم که زباله ای از خودرو یا پنجره منزلش به بیرون پرتاب می کند، بی اختیار این شعار برایم تداعی می شود.آیا او این شعار را هم شنیده؟ معنا و مفهوم آنرا میداند؟

یادم می آید روزگار نوجوانی شاید وقتی ۱۵سال هم نداشتم این شعار را بر پیکره در و دیوار شهر زیاد میدیدم. واقعاً برداشت دقیقی از آن نداشتم تا روزی که سوار بر تاکسی پسته خوران در دنیای نوجوانی خودم غوطه ور بودم و پوستهای ضمخت پسته های خندان را از پنجره یکی بعد از دیگری نثار خیابان می کردم.

آقای راننده هم در حال کشیدن سیگار غرق در افکار خود بود! خیلی لذت خلاص شدن از پوست پسته ها زیر زبانم مزه نکرده بود که ناگهان کف دست پیر و چروک خورده ای جلوی دهانم به شکل درخواست ظاهرشد. مرد کهن سالی با چهره ای مهربان و البته به اصطلاح با دیسیپلین را جوارم دیدم.ابروهایش گره خورده بود و اما سعی میکرد لبخندش را از من پنهان نکند.

بی اختیار بدون اینکه من پرسشی کنم، یا حداقل کلامی بر زبان برانم به من گفت: پسر عزیزم می تونم خواهش کنم پوستهای پسته را کف دست بنده بی اندازی ؟ آقای راننده در اولین واکنش سیگارش را به بیرون پرت کرد! من با تحیر زیاد اندکی مکث کردم و بدون هیچ پرسش و پاسخی از راننده خواستم نگه دارد.اینکه بر من چه گذشت تا درک کنم چه اتفاقی افتاده در مجال این روایت نمی گنجد، اما به همین بسنده میکنم که تأثیر آن درس با گذشت بیش از ۲ دهه از آن روز تا امروز بر پیکره زندگی من باقی ماند و فرزندانم را همواره با معنا و مفهومش آشنا خواهم کرد.

همه چی باید فراهم باشد.درک، شعور، آگاهی، آموزش و الگوهای مناسب از مهمترین مبانی رشد فرهنگ یک جامعه است.اینکه کجا و توسط چه کسی و چه مقدار هدایت شویم آنچنان حیاتی است که تأثیرش را در جوامع توسعه یافته به عنوان بهترین سند حاضر خواهیم یافت.

داستان تمیز کردن جایگاه تماشاگران در استادیوم آزادی توسط کره ای ها را هرگز فراموش نمیکنیم. درسی که مردمان کشور توسعه یافته به مردمان کشور در حال توسعه دادند.

۱۳ فروردین؛ از استادیوم آزادی تا کاله فرانسه!

 همانطور که اردوگاه پناهندگان کاله در فرانسه را نباید از ذهن دور کنیم.جایی که مردمان ستم دیده سرزمینهای جنگ زده و توسعه نیافته زباله های خود را بدون توجه به قرار دادن آن در سطلهای تعبیه شده، در محیط زیست و درست در چند متری محل اقامت موقت خود رها میسازند تا منطقه سبز کاله را در مدت کمتر از ۲ سال با فاجعه زیست محیطی مواجه شود.

۱۳ فروردین؛ از استادیوم آزادی تا کاله فرانسه!

۱۳ فروردین؛ از استادیوم آزادی تا کاله فرانسه!

خودمان باید بخواهیم.از خودمان شروع کنیم.نشستن به انتظار اقدامهای بازدارنده و عملی از سوی متولیان، پاشیدن نمکی بر زخمی است که هیچگاه التیام نمی یابد.

فکر، اندیشه، عملکرد "فرهنگ" مردم در هر جامعه ای، بی شک از عوامل غیر قابل انکار توسعه یافتگی و یا عقب افتادگی آنرا تشکیل می دهد. به خودمان دروغ نگوییم. نشانه های توسعه یافتگی را همین شنبه در بوستانها،جنگلها،رودخانه ها و طبیعت کشورمان جستجو کنیم!



 
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر: