خواب عمیق اصولگرایی؛
ابراهیم منصوری
کد خبر: ۱۷۱۱
تاریخ انتشار: ۱۲ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۷:۵۹        02 March 2016
انتخابات 7 اسفند به پایان رسید و در نگاه کلان پیروز این بهار سیاسی «رهبری و مردم »بودند. اما با نگاهی به مطبوعات و رسانه ها دامنه واکاوی نتایج آن هر روز از ابعاد مختلفی به ذره بین گذاشته می شود و تحلیل ها، پیامد ها و انتظارات و بررسی های آن از زوایای مختلف بازنگری می شود. علل و دلایل شکست گفتمان اصولگرایی و پیروزی رقیب، معانى ضمنى و مستتر پیروز و مغبون میدان رقابت در این دوره یکی از مباحث داغ این بررسی هاست.

اما واقعا دلایل شکست اصولگرایی در تهران چه بود؟ و آیا این روند ادامه خواهد داشت؟

هر چند برخی به خواب عمیق رفته ها هنوز شکست را انکار می کنند و سعی در تقویت روحیه خود می کنند! اما باید گفت انتخابات 7 اسفند پیروزی نظام را در پی داشت اما به اعتقاد محافل سیاسی و کارشناسان این حوزه پیروزی اصولگرایان را بدنبال نداشته است. اصلا اینکه بیش از دو سوم مجلس نهم و موجود (که همه اذعان دارند اصولگرا است) رای نیاورده است چطور می توان تفسیر به پیروزی اصولگرایان در انتخابات کرد؟! اینکه از بین لیست 30 نفره اصولگرایی در تهران حتی یک نفر به مجلس دهم راه نیافت پیروزی اصولگرایی است؟! اتفاقا این خودفریبی است که رسانه ای با تیتر خود سعی در القای پیروزی این جریان دارد و در قدمی فراتر این بدتر از شکست است. یا در جایی دیگر با تیترهای خود فریبانه می گویند اصولگرایی در تهران شکست خورد اما در ایران اینطوری نیست.! حتی اگر این گفته را رد نکنیم باید در پاسخ به این حضرات متذکر شد؛ تهران تمام ایران نیست ولی پایتخت و قسمت عمده ای از ایران است. آیا حتی در بدترین شرایط رای کسب شده توسط آخرین نفر راه یافته مجلس در تهران در مقایسه با رای اولی اکثر کلان شهر ها دارای وزنه و اعتبار چه به لحاظ سیاسی در مقیاس کشوری و چه از منظر تاثیرگذاری در مجلس یکسان است؟! اکثر کارشناسان سیاسی اذعان دارند نماینده پایتخت به دلایل متعدد دارای وزن سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بیشتر و موثرتری است و ریشه جریانهای فکری، حزبی، گفتمانی پایتخت است و نبض گفتمانها در تهران می تپد و نسیم آن به اقصی نقاط ایران می رسد.

اما فارغ از اینکه برخی شکست اصولگرایی در رياست جمهوري 92 و اينك در مجلس دهم را باور نداشته و ندارند عمده دلايل اين شكست سريالي را در چند مورد می شود خلاصه کرد تا شايد اصولگرایان از خواب عميق بيدار شده و بیشتر از این از سبيل باز نمانند.

یکی از تحلیل‌های نادرستی که در داخل جریان‌های اصولگرایی درباره چرخه حیات یک اندیشه سیاسی داشتند این بود که اگر جریانی از حوزه قدرت خارج شود و در دوره اي سير نزولي پيدا كند، می‌میرد. مثلا فرض می کردند که اگر جریان اصلاحات از حوزه قدرت خارج شد بنابراین مرده است که اين تفكر در ریاست جمهوری بصورت آرام و درانتخابات مجلس دهم با قدرت افزونتری به چالش كشيده شد. اصولگرایی، اصلاح‌طلبی و اعتدال نوپا سه جریان اجتماعی محسوب می‌شوند بنابراین اینکه برخی گفتند فلان حزب كارآمدي خود را از دست داده است تفکری اساساً غلط و برآمده از یک تحلیل ناکارآمد است.

رأی 24 خرداد ايران و راي 7 اسفند تهران اساساً رأی به خاستگاه اقتصادی و اجتماعي بود، نه آن طور که عده‌ای تصور می‌کنند صرفارأی به خاستگاه سیاسی یا ایدئولوژیک است. اگر حتی چنین سرچشمه‌هایی برای این رأی وجود داشته باشد، سرچشمه‌های ضعیفی هستند.

تاکید بر چنین دیدگاهی اصولگرایان را در سال های اخیر با یک استراتژی مهلک «ریزشی» مواجه کرد که اعضای حاضر در آن روز به روز دایره اصولگرایی را تنگ و تنگ تر دیدند به گونه ای که ابتدا افرادی مانند ناطق نوری، حسن روحانی و حتی این اواخر، علی لاریجانی را از دایره اصولگرایی بیرون گذاشتند. در ادامه این مسیر نیز افرادی چون آقایان مطهری و کاظم جلالی - رئیس بزرگ ترین فراکسیون اصولگرایان مجلس نهم - نیز عطای اصولگرایی را به لقای اصلاح طلبی و اعتدال ترجیح دادند و اتفاقا نتیجه انتخابات نیز نشان از درستی مسیر اتخاذ شده ایشان حکایت می کند. و این یکی از بزرگ ترین فاجعه برای یک جریان سیاسی است که چهره های ریشه دار آن یکی پس از دیگری از اردوگاهش کوچ کنند.
یا در داخل آن شعبه هایی با عناوین متعدد درست شد تا سعی در ترمیم جریان اصولگرایی داشته باشند غافل از اینکه خود باعث انشعاب ، ریزش و وادادگی شد و این تاکتیک، در دراز مدت، اردوگاه را از طمأنینه و تفکر خالی و آن را به شعارزدگی و روزمرگی دچار کرد. آیا این رویکرد در جریان رقیب نیز وجود دارد؟ به نظر می رسد معادل نزدیک به آن نیز وجود ندارد.

البته این عدم وحدت سیاسی در بین اصولگرایان و به اصطلاح اتخاذ وحدت قبیله ای به جای "وحدت گفتمانی" آسیب جدی دیگر اصولگرایان در انتخابات مجلس دهم در تهران بود. رویکردی که اتفاقا مسبوق به سابقه بوده و در انتخابات رياست جمهوري 92 هم خود را نشان داد و زمانی که دكتر ولایتی به جلیلی و قالیباف حمله کرد، نتیجه آن روی آوردن حداکثری مردم به نماینده گفتمان رقیب شد. چرا که از دل اصولگرایی تناقض، انشعاب، کثرت و فقدان گفتمان واحد بيرون آمد و سردرگمی حامیان پایگاه اصولگرایی.

مولفه بسیار مهم دیگر در دلایل شکست اردوگاه اصولگرایی در پایتخت «عدم مدیریت محتوای گفتمانی» بود. متهم کردن کاندیداهای رقیب به انگلیسی بودن، تمسک به مفتی وهابیون و جعل خبر از قول وی که "به جنتی و یزدی و مصباح رأی ندهید(!)"متهم کردن رقبا به ارتباط با بیگانگان و بی دینی و برخی مصداق های بارز آن در گذشته سبب شد زبان ارتباط با نخبگان و مردم عادی با ادبیات مناسب همراه نباشد و در مقابل رقیب با کم کردن شدت این رویکرد در تبلیغات انتخاباتی تمرکزشان را برای استفاده از این اهرم علیه رقیب کرده و با مظلوم نمایی جهت دار سعی در ریزش آرای خاموش به سبد لیست اصلاحات کردند. البته این آراء فقط رای ایجابی به اصلاح طلبان نبود و آنها باهوشمندی و نزدیک کردن هرچه بیشتر خود به مردم از طریق رسانه های قابل دسترس تر موبایلی و هم کیش نشان دادن با اکثریت رای دهنده ها توانستند رای منفی بالقوه موجود علیه اصولگرایان را زنده کنند و لذا بخشی از آرای اصلاح طلبان ناشی از رای سلبی به اصولگرایان بود.

اما واقعیت متمایز دیگری که شکست اصولگرایان در برابر جریان اصلاحات در تهران را تسهیل کرد؛ رویکرد «سیاسی» اصولگرایی در مقابل رویکرد «اجتماعی- فرهنگی» جریان رقیب است. به تعبیری اصولگرایان در تهران انتخابات را نه به خاطر لیست سیاسی یا شعارهای انتخاباتی، بلکه به خاطر غلبه پیدا کردن فرهنگ و سبک زندگی غربگرایانه و شبه مدرنیستی در پایتخت باختند. واقعیت این است که تهران به دلیل مرکزیت و الگوگیری از رسانه های بیگانه، بیش از دیگر نقاط کشور، هدف انواع برنامه های توسعه غربگرایانه فرهنگی، اقتصادی در طول سالهای مختلف بوده و روند سکولاریزاسیون در تهران بیش از هر استان دیگری به بار نشسته، لذا علاوه بر طبقه مرفه و سرمایه دار در شمال تهران، طبقه متوسط شهری نیز که تمایلات آشکار غربگرایانه ای دارد در تهران به قشری تاثیرگذار تبدیل شده و به همین علت است که لیست اصلاحات و حامیان دولت در تهران با اقبال روبرو می شود. موضوعی كه یک عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز (جعفر شجوني) نيز آن را عمیق تردر عبارت " تهران پايگاه اصلي ضديت با انقلاب و ولايت فقيه است" بيان كرده است. البته اين نظر با اين حدت و شدت و تعمیم صحيح نيست. ليكن شکست اصولگرایان از اصلاحات در تهران، یک شکست کاملا اجتماعی- فرهنگی است، و نه صرفا سياسي.

اصولگرایان باید متوجه شوند که با چهره های خسته ، تکراری و با رویکرد صرفا فردگرایی نمی توانند برای بخش زیادی از مردم تهران که بیشترین حجم فشارهای اقتصادی و اجتماعی را تحمل می کنند جذاب باشند. نتیجه انتخابات 7 اسفند در پایتخت نشان داد آنچه بیشتر برای مردم اهمیت دارد رویکرد اجتماعی اقتصادی است نه صرفا شاخص بودن افراد یا سابقه ای که عملکرد قابل قبولی اقتصادی، اجتماعی نداشته است.

جریان اصولگرایی، که یکی از دو جریان اصلی سیاسی کشور است باید مسئولانه، واقع بینانه و بدور از خودفریبی شکست را بپذیرد و اجازه ندهد به واسطه خودخواهی و زیاده طلبی گروهی بیش از این به چالش کشیده شود. این جریان، باید بدون خود فریبی، بیشتر از این به نقد خویش بپردازد و آسیب زدایی کند تا بتواند همچنان به عنوان یک بال توانمند نظام، درخدمت نظام و مردم باشد. در غیر اینصورت باید با ادامه این روند نزولی شاهد شکست های سریالی سهمگین در شورای شهر، انتخاب شهردار و ریاست جمهوری 96 باشد.

برچسب ها: اطلس ، اصولگرایان
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر: