یک ایران عاشق ننه سیف الله شدند/ دغدغه های آقای بلاگر تمامی ندارد

مجید بهره مند، در گفتگویی جالب و خواندنی این بار به سراغ وحید رضا صادق پور رفته است. پرسش و پاسخ ما با این بلاگر مشهور ایرانی را در ادامه می خوانید:
یک ایران عاشق ننه سیف الله شدند/ دغدغه های آقای بلاگر تمامی ندارد

مجید بهره مند، خبرنگار پارسینه در گفتگویی جالب و خواندنی این بار به سراغ وحید رضا صادق پور رفته است. پرسش و پاسخ ما با این بلاگر مشهور ایرانی را در ادامه می خوانید:

- به پارسینه خیلی خوش آمدید. دوباره در یک مسیر قرار گرفتیم و یک مسافر دیگر. مسافری که به شدت جذاب و با نمک و درجه یک و خوش دل است. خوشگل است و همه فن حریف.

دیگران چه می خوانند:

این روزها خیلی‌ها حالمان خوب نیست و عبوسیم، عصبانی هستیم، ولی درد گمشده ما همان خنده است.  یک سری‌ها هستند که کارشان این است. زبده‌اند و حاضرند و اصلاً ساخته شده‌اند برای خنداندن من و شما.

یکی از این خنداننده‌های درجه یک، اینجاست با ما در پارسینه و در یک مسیر. وحیدرضا صادق پور سلام به تو خیلی خوش آمدید.

+سلام و عرض ادب خیلی خوشحالم که در خدمتتان هستم. فرمودید که من خوشگلم خیلی خوشحال شدم. اولین شخصی هستید که گفتید خوشگل هستم. و خلاصه خیلی انرژی دادید.

- خیلی ممنون که آمدید. و راهی را از کاشان به تهران طی کردید و آمدید.

+ باعث افتخارم هست که در خدمت شما هستم.

- چرا انقدر بانمکید؟

+خدمت شما عرض شود که کار خدا ست دیگر.

یعنی از بچگی کلاً در جمع‌های خانوادگی هم که بودم، نقل آنجا بودم و ادای خاله و پدر بزرگ و دایی ام را در می‌آوردم. خلاصه همه شاد بودند و خوشحال بودند و دیگر چون که پدرم هم از پیشکسوتان تئاتر است ناخودآگاه ما در این ورطه هنر و تئاتر و بازیگری و خنداندن از کودکی افتادم.

-خوب اصلا یک ذره از خودت برایمان بیشتر بگو و بیننده‌هایی که تو را فقط در فضای مجازی می‌بینند، شاید نمی‌دانند که چه اتفاقاتی از قبل رقم خورده است در دنیای حرفه‌ای و شخصی خودت تا به اینجا برسی.

+ خدمت شما عرض شود که من عرض کردم چون که پدر بنده جز پیشکسوتان تئاتر کاشان و تهران بوده است. و جایزه‌های خیلی زیادی هم کسب کرده است و برای سریال‌های خیلی مختلفی هم ایفای نقش کرده، مثلاً سریال شهرزاد، در سریال خانه‌ای در تاریکی  هم بودند. آقای فتحی هم همان کارگردان شهرزاد، خیلی علاقه خاصی دارند به پدر بنده و ناخودآگاه من دیگر از کودکی جذب جذابیت‌های تئاتر شدم و تماشاگرها و خلاصه اولین تئاترم هم، یعنی اولین تئاتری که به صورت حرفه‌ای کار کردیم در 13 سالگی بود.

تا سال 80ـ85 هم که من تئاتر کار می‌کردم همه تئاتر های جدی بوده و جایزه‌های فراوانی هم جشنواره‌های مختلف مثل تئاتر فجر استان اصفهان و تئاترهای تک نفره کودک و نوجوان تهران که کانون پرورشی فکری فکر می‌کنم برگزار می‌کرد. به طور خلاصه جایزه‌های زیادی را کسب کردم و از سال 85 یک ذره در کار طنز احساس کردم می‌توانم بهتر از کار جدی موفق باشم. خدا شکر از سال 84-85 بیشتر به سمت کارهای طنز رو آوردم.

- چه خوب که من الان در مقابل یک دانش آموخته حرفه‌ای و متخصص در زمینه تئاتر هستم و دارم باهاش گفتگو می‌کنم و این خیلی ارزشمند هست.

-وحید عزیز زحمت کشیده درس خونده و به اینجا رسیده با یک کار حرفه‌ای. آفرین به تو! دیگر چه کارهایی کردی؟ به غیر از تئاتر تحصیلات خودت و رشته‌ و گرایشی که داشتی تا کجا ادامه داشت؟

+ تحصیلات من که کارشناسی فقه و حقوق اسلامی بوده است که خیلی ارتباطی به تئاتر ندارد. سوال فقهی هرچی داشتید من در خدمتم.

-پس شما رونالدینیویی عمل کردی نگاه کردی به این طرف و پاس دادی به آن طرف.

+ آخر میدانید خیلی جالب هست که خانواده و پدر من که در وادی هنر و تئاتر بودند، با تحصیلات من در آن رشته کاملاً مخالف بودند. یعنی پدر من می‌گفت که اصلاً به سمت رشته هنر نمی‌روی چون به لحاظ مالی اصلاً در آن پولی نیست. مثلاً اوضاع من را ببین که مستاجرم و تو باید به یک رشته دیگری بروی. خلاصه من هرجوری بود رشته کارشناسی ام را هم در دانشگاه دولتی قبول شدم. 7 سال فکر میکنم طول کشید. 7 سال برای رشته کارشناسی طول کشید چون واقعا هیچ گونه علاقه‌ای به رشته‌ام نداشتم. ورودی سال 77 بودم و با ورودی‌های سال 80 فارغ التحصیل شدم. فقه حقوق قسمت فقه اش یک خورده سخت و سنگین است اما قسمت حقوقش را خیلی علاقه داشتم. فوق العاده شیرین بود و تصمیم گرفتم بعد از تحصیلات کارشناسی ام برای آزمون وکالت امتحان بدهم. آزمون وکالت وکلای دادگستری مرکز  امتحان بدهم و امتحاناتش هم خیلی سخت هست یعنی خیلی‌ها هستند که چند سالی هی امتحان می‌دهند برای کار وکالت و متاسفانه موفق نمی‌شوند. ولی من همان سال اولی که آزمون دادم قبول شدم.

-الان وکیل هستی؟

+ متاسفانه بله.

-مهریه را کی داده کی گرفته واقعاً داستانش چگونه است آقای وکیل؟

+ مهریه را که طبق قانون مدنی ما، هیچ راهی متاسفانه برای فرار از آن نیست. البته خدمت شما عرض شود که من در کانون وکلای مرکز دو سال کارآموزی‌اش را شرکت کردم. تئوری حقوق خیلی برایم شیرین بود اما موقعی که وارد این حرفه شدم متوجه شدم که اصلاً با روحیات من متاسفانه سازگار نیست. یک خاطره‌ای هم می‌توانم تعریف کنم که حکم جلب یک آقایی را از دادگاه گرفته بودیم. رفتیم به خانه‌شان و خانمش هم بود و آن آقا به پای من افتاد و شروع به گریه کردن کرد. موکل من هم همراهم بود و من گفتم که بی‌خیالش شو و گناه دارد. من خودم که همراه موکلم بودم داشتم اشک می‌ریختم. گفتم تو که تا الان صبر کردی کمی هم بیشتر صبر کن. در آنجا متوجه شدم که اصلا این شغل با روحیات من سازگار نیست. به همانجا پروانه‌ام را تودیع کردم و بی‌خیال آن شغل شدم.

-یعنی دلش را نداشتی دیگر

+ اصلا!

- وحید برگردیم به این روزهای خودت، من طبیعتاً با توجه به حرفه و کاری که دارم رسانه را رصد می‌کنم و می‌بینم که در فضای مجازی یک سری افراد هستند که فیک هستند. و فقط همین گونه می‌آیند و یک ویدیویی درست می‌کنند و بعد به فکر یک سری منافع خودشان هستند که استوری بگذارند و مبلغی را بگیرند و همینطور پست بگذارند و از آن درآمد کسب کنند و چیزهایی که خودت می‌دانی. اینکه تو باری به هر جهت نیستی و فعالیت می‌کنی و فعالیت‌هایت مشخص است که در پشت آن یک اتاق فکری داری و خیلی خوب پیش می‌روی. چطور می‌شود که یک سری افراد اینگونه موفق هستند و مشتری دارند و یک سری‌ها خیلی زود پس می‌زنند. یعنی مشخص است که فیک هستند. منظور من از این سوال این است که یک سری کارها باید زحمت برایشان کشیده شود و چند نفر پای کار هستند که این لبخند به لب‌های شما بیاید.

+ خدمتتان عرض شود که موقعی که من وارد آن فضا شدم، تقریباً 4 5 سال است که من وارد فضای اینستاگرام و سوشال مدیا شدم. من در واقع هدف اصلیم خنداندن بود. یعنی از اول تا حالا یعنی در سالن‌های تئاتر هم که بودم و اجرای تئاتر داشتم صدای خنده مردم یک حالی به من می‌داد و یک شوکی را در من ایجاد می‌کرد. به سالن که نگاه می‌کردم مثلاً می‌دیدم یه کارگری در آنجا به همراه خانواده‌اش آمده و با فرزندانش خیلی خوشحال است و خیلی خندان است این حالتم یک حس تزکیه می‌دهد انگار! یعنی موقعی که از روی صحنه می‌آمدم پایین و می‌خواستم برگردم به خانه انگار سبک بال بودم. و بعد از آنکه کرونا آمد و تئاتر هم تعطیل شد. ما به طور کلی تصمیم گرفتیم که این فضای خنده و شادی را وارد فضای اینستاگرام کنیم. و هدف اصلی من از این کار چون من روی خانواده خیلی حساس هستم. خدمتتان عرض شود که موقعی که مثلاً می‌بینم یک خانومی با همسرش و فرزندش در خیابان خیلی خوش و خرم در حال تفریح و رفت و آمدند خیلی کیف می‌کنم. و سعی کردم که بیشتر چیزهایی که در کلیپ‌هایم استفاده می‌کنم، یک هدفی در پشتش داشته باشد. و مخاطب من همذات پنداری کند.  ببینید خیلی‌ها هستند مثلاً خیلی از ویدیوها هستند که به طور مثال 40 میلیون ویو خورده است ولی صرفاً ویو خورده است و هیچگونه بازخوردی و یا ماندگاری ندارد. چون خیلی‌ها بودند که فعالیت کردند و چند تا از ویدیوهای ایشان وایرال شده و بعد هم دیگر الان هیچ صحبتی از آنها نیست. من فکر می‌کنم که به خاطر این هست که این هدف پشت کار نیست من خیلی سعی کردم که این هدف پشت کارهایم که خانواده است و مشکلات و معضلات خانواده، زن و شوهر و یا مادر شوهر و عروس، به طور مثال هستش. و بعد چون که خودم هم یک تایمی شاید برای اولین بار باشد که اینجا عرض می‌کنم در سن 17 18 سالگی خودم پدر و مادرم از همدیگر متأسفانه جدا شدند. این حس برای من خیلی مهم است که این خانواده حفظ شود. این رابطه و رفتار بین خانواده‌ها حفظ شود و فکر می‌کنم که علت اصلیش این بوده. حالا تا چه حدی موفق بوده نمی‌دانم.

-خیلی خوب قطعاً که موفق بوده و هستی. حالا سوالی که خیلی از مخاطبان و فالوورهای خودت مشتاقند که منتظرند وحید رضا یک ویدیو دیگر آپلود کند و ببینند امروز چه خوراکی برای آنها داری، این ماجرای روسری شال و یا پوشش زنانه‌ای که داری هست. چرا رفتی و این پوشش را انتخاب کردی؟

+ خدمت شما عرض شود که زن پوشی حتی در تئاترهایی  تخت حوضی هم جزو تئاترهای شادی‌آور است. هم زن پوشی جزو تئاترهای شادی آور است و هم مرد پوشی یعنی خانم‌هایی هستند که خودشان را شبیه مرد می‌کنند  کار طنز اجرا می‌کنند. علت خاصی ندارد اما ما در سینما هم حتی مشابه این را داریم مثلاً استاد اکبر عبدی در این کار است و خیلی کارها از او درآمده است که زن پوشی می‌کنند. و علت این بوده فقط که ببینید خیلی حساس است که شخصیت پردازی شود این داستان. صرف اینکه من بیایم و برجستگی‌های برای خودم مثلاً بگذرام و سرخاب و سفیداب بمالم، اصلاً به نظرم این چیزها برای مخاطب جذاب نیست. جذاب این است که این شخصیتی که خلق شده ویژگی‌های جذابی داشته باشد.  و من فکر می‌کنم این شخصیت‌هایی که خلق کردم که در پوشش زنانه بوده خیلی شخصیت و چهارچوب‌بندی و ویژگی‌های جالبی دارند که مخاطبان ما خیلی راحت با این‌ها همذات پنداری می‌کنند.

-درباره خانواده صحبت کردیم.

+بله

- نقش خانواده در موفقیت‌های این روزهای وحید رضا صادقپور چیست؟ و آیا نقش مکملی داشتند برای حضور درخشان تو و ادامه راهت؟

+ خدمت شما عرض شود که من حدود 17 سالی هست که در واقع ازدواج کردم و همسرم هم اهل خطه شمال شهرستان تالش است.  خانم بنده خیلی همراه من بود و تشویقم کرده . لحمدلله چون فهم هنری خیلی بالایی داشته همیشه همراه من بوده و الان هم جز یکی از بازیگران خوب تئاتر کاشان هست. من خیلی از ایده‌هایی هم که می‌گیرم از همسرم هست یعنی همسرم خیلی در پیشرفت من تاثیر گذاشته است.

-تبریک میگویم و درود به خانواده بسیار ارجمند شما. فرزند هم دارید؟ دختر یا پسر؟

+بله یک دختر دارم که 12 سالش است. هلنا خانوم اسمش هست. و فوق العاده به فیلمبرداری و تدوین علاقمند است. مثلاً با هم فیلم‌های سینمایی رو که می‌بینیم هلنا در فیلم می‌پرسد که دوربین چگونه حرکت می‌کند. و نگاه تخصصی دارد و این خیلی برای من جالب است که به این چیزها علاقه دارد.

-پزتان را میدهد بین دوستان و همکلاسی هایش؟

+تا کلاس چهارمش خیلی ولی الان چون در عنفوان نوجوانی است و دوره بلوغ اصلاً ،می‌گوید من اصلاً با شماها نیستم و یک آدم مستقلی هستم. شماها نه از من فیلمی بگیرید و بگذارید و نه عکسی.

-در این مسیر اذیت شدی؟

+خیلی حتی من به خانمم می‌گفتم که یک کتابی چیزی باید بنویسم و در واقع اتفاقاتی که افتاده است باید یک جایی ثبت شود که بعدها یک جایی باشد که ثبت شده باشد که این همه مشکل در کاشان چه به روز ما آمده است.

-خب تویی که داری مردم را می‌خندانی و مردم می‌بیننت و کیف می‌کنند. ماجرا چیست؟

+مردم کاشان که فوق العاده خوبند. مردمانی فوق العاده با فرهنگ و هنردوست و هنری هستند. اما یک جوی انگار آنجا هست که نمی‌دانم چه بگویم. یک اقلیتی در کاشان هستند که این‌ها فقط به خودشان فکر می‌کنند. اصلاً فکر شادی و خوشحالی مردم شهرشان نیستند. ما یک تئاتری پارسال اجرا کردیم که خیلی هم پرفروش بود به نام میلیاردرها. فکر می‌کنم دی ماه پارسال بود که حدود 30 هزار تا از همشهری های ما آمدند و این تئاتر را دیدند. و یکی از پرفروش‌ترین تئاترهای کل کشور در سال 1402 شد. و چقدر که ما را اذیت کردند. روز اجرا ما می‌خواستیم تئاتر را اجرا کنیم همین جور که ما می‌رفتیم روی صحنه، نامه دادند که از شورای تامین به ما گفتند که حق اجرای تئاتر را ندارید. بعد می‌گفتیم آقا چرا علت چیست گفتند که مصلحت نیست که این تئاتر اجرا شود. و خلاصه ما با زنگ به فرماندار و دادستان و غیره  و التماس این‌ها ، یک شب این تئاتر را اجرا کردیم. و این سه شب هم که اجرا کردیم همان تعداد محدودی که عرض کردم می‌آمدند پشت سالن و شعار و آقا ما می‌خواهیم بیایم داخل و این‌ها برای چه می‌خواهند تئاتر اجرا کنند و اصلاً برای چه می‌خواهند تئاتر طنز اجرا کنند.

 این کار کلاً نقد فرهنگ و هنر است. البته استاد علی نصر که پدر تئاتر ایران است برای شهر کاشانند. حالا کار با این نداریم اما انقدر فشار در این شهر زیاد است جالب اینجاست که ما همه تئاترهایمان مجوز اداره ارشاد را دارد و شوخی‌های سیاسی و مثبت 18 اصلا در آن نیست و یک کار کاملا خانوادگی و زن و کودک و بچه و پیرمرد و پیرزن و حتی خانواده‌های شهدا مخاطب تئاتر ما بودند.

انگار این عده محدود صدا و زورشان بیشتر از بقیه است و در جریان نیستم که از کجا ساپورت می‌شوند و  خلاصه ما کلاً کار تئاتر کاشان را تعطیل کردیم چون به این جنگ اعصاب و تنش‌ها نمی‌ارزد.

گفتیم که فعلاً همه تمرکز و فکر و ذکرمان را روی همین فضای پیجمان می‌گذاریم تا فعلاً از این طریق ما مردم را خوشحال کنیم و یک تعداد و طیف بیشتری را بتوانیم شاد کنیم.

-الان از این فعالیت‌های مجازی راضی هستی؟

+ببینید من عشق و همه علاقم به صحنه تئاتر است و واقعیتش هیچ چیز برای من ارتباط زنده با مردم نیست. اما موقعی هم که از این طرف یک خانواده‌هایی هستند که به من پیام می‌دهند مثلاً از آلمان و آمریکا که می‌گویند هر موقع که اینجا هستیم و از کشورمان و هم‌وطنانمان دوریم، بهارمان خوب نیست و یک ویدیو از تو می‌بینیم حالمان خوب می‌شود. حالا به این فکر می‌کنم که اینجوری من می‌توانم طیف خیلی زیادتری را شاد کنم. بنابراین از این بابت خوشحالم.

-خدا را شکر. ورزش هم می‌کنی؟

+علاقمند به فوتبال هستم و یک تایمی هم خیلی به فوتبال می‌رفتم و باشگاه هم سه ماه در سال می‌روم.

-قرمز یا آبی؟

+من شرمنده‌ام از همه هوادارای استقلال، آن دوره که به دنیا آمدم همه اطرافیانم پرسپولیسی بودند پدرم و داییام عموم و پسر عمه و همه پرسپولیسی بودند.

-پس برای که کری می‌خوانید؟

+یک پسر عمه دارند که استقلالی است.

-پسر عمه بنده خدا یه گوشه رینگ و شما همه دور او.

+نه البته بنده خدا خیلی خوبه و خیلی استقلالی منطقی است. جالب اینجا است که من بگویم که خیلی‌ها می‌گویند آن بازی شش تایی‌ها کو و اصلاً وجود ندارد. پدر بنده که الان هم در قید حیات هستند و حی و حاضر آن بازی شش تایی‌ها را توی ورزشگاه بودند. و با چشمانش دیده است. البته این حرف‌های که می‌زنم من خیلی آدمی که بگویم پرسپولیسی هستم و این‌ها نیستم. من خیلی از دوست‌های خوبم و دوستان با معرفتم از طرفداران استقلال هستند که خیلی هم با هم دوستیم. این کری‌ها هم هست دیگر در فوتبال.

- بله دیگر به قول خودت دوستیم و هموطنیم  یک جاهایی شاید روابط خیلی نزدیک‌تری هم داشته باشیم. معاشرت است دیگه و این یک کری است و بعد مثل یک کپسول که موقع سردرد می‌خوریم عمل می‌کند.

-خب. ننه سیف الله و نازنین پارمیدا چه میکنند؟

+ننه سیف الله که بنده خدا خیلی ها به او چیز می‌گویند و این بنده خدا را خیلی اذیتش می‌کنند.

این شخصیت برگرفته از مادربزرگ‌های کاشانی است. نه واقعاً آقای بهره‌مند انقدر این افراد شیرین هستند، یعنی همسر من که از شمال آمده است می‌گوید من عین پیرزن‌های کاشانی هیچ جا ندیدم. اینقدر شیرین هستند و وقتی که شما با آنها همکلام می‌شوید، سه چهار ساعت می‌خواهید با آنها حرف بزنید.

-اصلاً لهجه‌تان هم لهجه شیرینی است.

+جالب اینجاست که در مورد همه چیز هم نظر می‌دهند و می‌گویند و راجع به همه چیز مثلاً سیاست فوتبال و غیره. مثلاً مادربزرگ خدابیامرز من می‌گفت 22 تا آدم بیکارند و دنبال یک توپ می‌دوند. 22 تا توپ به هر کدامشان بدهند و هر کدامشان بدوند. چرا 22 تا آدم را اذیت می‌کنند؟

شخصیت تازه‌ای هم که آمده است اینجوری شد که یکی از فالوورهای من که یک خانم بود، به من پیام داد و گفت آقای صادق پور خواهش می‌کنم که فرهنگ سازی کنید که مادرانی که به دنبال فرزندانشان در مدرسه می‌روند، آنجا نایستند و حرف بزنند چون ترافیک می‌شود. بعد ما همینجوری یک استوری از خودمان گذاشتیم که خانم‌های عزیز موقعی که می‌روید دنبال بچه‌هایتان آنجا این حرف‌ها را نزنید. آیا از مدرسه پارسال بچه‌تان راضی هستید یا ابروهایتان را کجا درست کردید و یا لب‌هایتان را کجا ژل زدید؟ و بعد من دیدم که این استوری 4 5000 شیر خورد. و خیلی استقبال شد و گفتم که این استوری را می‌خواهم پست بکنم. وقتی یک استوری  8 هزار تا شیر می‌خورد حتماً باید پست شود. ما خلاصه یک شال انداختیم و در همین نقش زن پوش همان تکه را اجرا کردیم و به شدت وایرال شد یعنی خیلی از سلبریتی‌ها آمده بودند و استوری کرده بودند. حتی آمدند در پیجم و کامنت گذاشتند. کم کم این تیپ تبدیل به یک شخصیت کردم و آن شخصیت الان ساخته شده و داریم روی آن کار می‌کنیم.

-شخصیت سومی هم خواهد داشت؟

+یک پدر هم می‌خواهم اضافه کنم. که شخصیت‌های خانواده کامل شود. یک پدر هم اضافه کنم در آینده نزدیک که دیگر خانم‌ها نگویند نقش زنپوش بازی می‌کنی و حالا مرد پوش هم بازی می‌کنم.

-خیلی ممنون که وقت گذاشتید و به استودیو پارسینه آمدید، اگر نکته‌ای هست بفرمایید.

+ خدمتتان عرض شود که من نکته پایانی که می‌خواستم عرض کنم این بود که من از این کار و از این حرفه واقعا دارم صادقانه می‌گویم که دنبال مسائل مالی و مادی نبودم. یعنی اگر من می‌خواستم که دنبال چیزهای مالی و پولی باشم و سرمایه‌ام را افزایش دهم، همان کار وکالت را ادامه می‌دادم. اما چون حس کردم که من اصلاً وظیفه‌ام در این دنیا این است که شاد کنم. احساس کردم که یه چیزی هست در وجودم که می‌توانم همنوعم را شاد کنم. حتی یک لبخند کوچکی را به لبش بیاورم، گفتم که این رسالت را خدا در وجود من گذاشته است و من حتماً باید این کار را انجام بدهم و انشاالله این کار را به سرانجام برسانم. حتماً هم باید این کارو انجام بدهم و به سرانجام برسانم و من حتی به خیلی از دوستانم گفتم که اگر در شهر کاشان مثلاً یک زلزله‌ای بیاید و همه جا با خاک یکسان شود، من کاری که می‌توانم انجام بدهم این است که روی این خرابه‌ها هم افرادی که باقی مانده‌اند را شاد کنم. حس می‌کنم من تنها کاری که می‌توانم خوب انجام بدهم همین کار است. امیدوارم که هم خدا از من راضی باشد و هم مردم.

-انشاالله که در کشورمون هیچ یک از این حوادث غیر مترقبه را نبینیم و نشنویم و شاهدش نباشیم. خیلی ممنون از شما

یک ایران عاشق ننه سیف الله شدند/ دغدغه های آقای بلاگر تمامی ندارد

اخبار وبگردی:

آیا این خبر مفید بود؟